مادرخوب 6
هر چه افراد یک نسل، از نظر روح، اخلاق و توانمندی قوای جسم، سالمتر باشند، جامعه از نظر سیاست، اقتصاد و فرهنگ، تعدیل و سلامت بیشتری دارد. اما به هر اندازه که خُلق و خَلق آنان ناسالم باشد، اقتصاد، سیاست و فرهنگ جامعه نیز در مسیر نادرست خواهد افتاد و جامعه به سمت رشوه و ربا، جاهطلبی و مقامپرستی، و گرایش به هنرپیشهها، خوانندگان و فیلمها و آوازهای بیمحتوا یا مبتذل خواهد رفت.
از سوی دیگر تأمین سلامت خانواده هم، به تنظیم حقوق و وظایف افراد خانواده نسبت به یکدیگر برمیگردد؛ که ریشهی تنظیم حقوق و وظایف نیز، معرفت و شناخت آنهاست. هر یک از اعضای خانواده باید بدانند نسبت به سایر اعضا، چه وظیفهای دارند و چگونه باید با آنان زندگی کنند. در این نگاه، چنانچه خود زوجین، درست و پاک تربیت شده باشند و قوای منفی در آنان حاکم نباشد، به لطف و عنایت خدا، خلأها و نقصها را با هم برطرف میکنند و محیط خوبی برای تربیت فرزند فراهم میآورند. اما اگر در صلب و رحم پاکی پرورش نیافته باشند، خودشان با کلی نقص و خلأ به خانهی همسر میروند و با نفوذ قوای شیطان، همسرداری میکنند؛ در نتیجه، دیگر نمیتوانند محبت صادق داشته باشند و به همسرشان برسانند، یا محبت صادقِ او را بگیرند. لذا برای فرزندانشان نیز نمیتوانند مربّیان خوبی باشند.
اینجاست که به دومین نقش کلیدی مادر در تربیت کودک، یعنی جایگاه و نقش او به عنوان عضوی از اعضای خانواده – که بستر رشد کودک است- میرسیم تا ببینیم که فقط خوراندن، خواباندن، پوشاندن و... برای تربیت کودک، کافی نیست؛ بلکه هدف، این است که انسانی با روح سالم و پاک و اوصاف کمالی، تربیت شود تا بتواند جامعه و جهان را بسازد. پس والدین نمیتوانند از اوضاع فرزندانشان بیخبر باشند و ندانند در تولدها، پارتیها، جشنهای فارغالتحصیلی و...، چه بر آنها میگذرد؛ و در عین حال، ادعا و طلب تربیت آنان را داشته باشند!
با این مقدمه، وارد بحث خانواده میشویم. وقتی زن و مردی با هم ازدواج میكنند، حریم و محدودهای به نام خانواده تشكیل میدهند. اولین چیزی كه این دو برای زیستن کنار هم نیاز دارند، وجود یك چهاردیواری است. در صورتی که در این چهاردیواری، چه کوچک و چه بزرگ، اصول همسرداری رعایت شود، آرامشی وصفناشدنی حاکم میگردد که در سایهی آن، خود پدر و مادر و همچنین سایر اعضای خانواده، به رشد انسانی و الهی خود میرسند.
حال برای تقریب به ذهن، میتوان چارچوب تربیتی پدر و مادر را به یک خانه و چهاردیواری تشبیه کرد که در سایهی تشکیل آن، فضای رشد روحی، روانی و جسمی تکتک اعضای خانواده، فراهم میآید. در واقع زن و مرد در مسیر تربیت فرزندان، باید یک چهاردیواری تشكیل دهند؛ فضایی كه دیوار و پنجرهی آن، نقش مهمی در ثبات و امنیت محیط داخلیاش ایفا میکند.
باید بدانیم که تا وقتی ما برای تربیت فرزندانمان، چهاردیواری استواری تشكیل ندادهایم، آنها احساس امنیت نمیكنند. هستند بچههایی که پدر و مادرانی نكتهبین و دقیق دارند که همواره تلاش میکنند همهی امكانات رفاهی را برایشان فراهم نمایند؛ اما با این حال، از خلأ عاطفی عمیقی رنج میبرند؛ چون آن چهاردیواری، به طور صحیح برایشان تشكیل نشده است.
البته درست است كه شاید چهاردیواری و اقتضائاتش، اعضای خانواده را محدود كند؛ ولی احساس آرامش و امنیت این فضا، چنان بر فشارها غلبه دارد که نمیگذارد احساس محدودیت کنند. در حقیقت، وجود این چهاردیواری است که به کودک، امنیت و آرامش میدهد و اگر نباشد، با دنیایی محبت هم نمیتوان احساس امنیت و آرامشی را که او برای رشد و تعالی جانش به آن نیاز دارد، فراهم کرد.
حال باید ببینیم جایگاه پدر و مادر در این چهاردیواری چیست. در مسیر تربیت، پدر مانند دیوار و مادر همچون پنجرهای در دیوار است. همبستگی و اتحاد پدر و مادر نیز، همچون سقفی است بر سر خانه، که امنیت آن را دوچندان میکند.
إنشاءالله در قسمت بعد، بیشتر دربارهی این چهاردیواری و چارچوبهای حاکم بر آن توضیح خواهیم داد.