زينب خانوم بهشتيزينب خانوم بهشتي، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 14 روز سن داره

رود منتهي به دريا

چ

دو سه روز پیش رفتیم سینما،فیلم چ ... چ مثل چمران چ مثل چشم پوشی و تحمل سختی ها ... : "من مسؤلیت تام دارم که در مقابل شداید و بلایا بایستم ،تمام ناراحتی ها را تحمل کنم،رنج ها را بپذیرم،چون شمع بسوزم و راه را برای دیگران روشن کنم. ای خدا،من باید از نظر علم،از همه برتر باشم تا مبادا که دشمنان،مرا از این راه طعنه زنند.باید به آن سنگدلانی که علم را بهانه کرده و به دیگران فخر می فروشند ثابت کنم که خاک پای من هم نخواهند شد.باید همه ی آن تیره دلان مغرور متکبر را به زانو در آورم. آنگاه خود،خاضعترین و افتاده ترین فرد روی زمین باشم." (فرازی از یک دلنوشته ی شهیدمصطفی چمران) خدایا ...اما من ... چقدر...
22 ارديبهشت 1393

تبعیت از احسن

زیباترین هدیه به زینب بانو ، طلا بود ... زیباترین نگاه های طلا، هدیه به زینب بانوست ... چقدر خوب وجودشان با یکدیگر منطبق شده است ... چقدر خوب است فرزندانمان در کودکی،یک خواهر یا برادر با اختلاف سنی کم داشته باشند. والدین نباید به بهانه های گوناگون،فرزندشان را از این نعمت محروم کنند .. بهانه هایی مانند اینکه می خواهیم به فرزندمان خوب رسیدگی کنیم ...همه چیز برایش فراهم کنیم ..خیلی کوچک است،ممکن است آسیب ببیند ... خدا نکند که این بهانه ها به راحت طلبی و فرار از زحمت و سختی منتهی شود ...!!! در بیت نورانی علی و زهرا(سلام الله علیهما)،سن فرزندان،هنگام شهادت مادر اینگونه بود : فرزند اول(پسر) :هفت سال فرزند دوم(پسر):...
9 ارديبهشت 1393

قطعه ای از بهشت

گاهی اوقات خانه مان ارامش یک جنگل رو به دریا در یک روز افتابی دارد... وگاهی...اضطراب و تشنج خانه مان را دریای طوفانی هم ندارد! ان گاه که وقت گریه ی هردو با هم ست میشود...همینطور وقت خواب و رفع خستگی ....وقت خوراک...وقت رفع نیازهای بهداشتی....گاه نیاز به در اغوش کشیده شدن... این اخری از همه سخت تر است..نمی دانی کدام محتاج تر است!! می ترسی به خاطر یکی،دل شیشه ای دیگری را بشکانی...ودوباره گریه.... شاید حتی خودت در شرایط سخت بی خوابی و خستگی باشی..گاها گرسنگی! ودوباره تلاش... دوباره اختراع راه حل برای برگرداندن دوباره ارامش... دوباره ارتباط با خدا و امدادهای غیبی اش و ... وانتظار برای دیدن لبخند و حس رضایت از...
17 اسفند 1392

خانه تكاني

خانه تكاني با وجود بچه ها عجب صفايي دارد!!!!!......معناي تسلسل را به خوبي ميتوان فهميد....بيشتر به خانه تكانيِ خود ادم شبيه است.....ميشود إنسان تكاني!!!!.......و اين به مدد وجود كودكِ در خانه است...يعني اگر نباشد ، فقط گردوخاك خانه تكانده ميشود ....و گردوخاك صبر و حوصله و مدارا و از خود گذشتن ، هرگز....همه چيز دوباره كاري كه نه ، چند بار كاري است....ولي هرچقدر سخت باشد ، به تكاندنِ نفسِ آدمي عجب مي ارزد.......
14 اسفند 1392

فامّا بنعمة ربّك فحدّث....

هرجاي خانه را كه نگاه ميكنم ،با اين سرعتي كه هر لحظه در حال جمع و جور ميباشم ، باز يك عروسكي ، اسباب بازي يا توپي ، تو سايزها و شكل و رنگ هاي مختلف پيدا ميكنم ،حتي در جاهاي مخفي خانه ،زير ميز تلويزيون ، زير گاز ،مبل و.... روي ميز تلويزيون ،ثانيه اي از جا دستهاي كوچكش كه يا خيس بوده يا منقّش به نقش غذاها ،تميز نمي ماند.... وسايل كمد ها ،فقط شب هنگام كه او در خواب است ،سر جايشان هستند.... و....هزاران ريخت و پاش ديگر ...انهم در حاليكه بسياري وسايل از دسترسش خارج است !!!!! به ناگاه ياد اندك سال هاي قبل مي افتم ،ان هنگام كه او و خواهرش ،مهمانان خوانده ي ما نبودند هنوز....خانه هميشه تميز و مرتب بود...همه چيز جاي مربوط به خودش...حتي وسايل تزئيني هم ...
4 اسفند 1392

بدون شرح

هنوز از خواب صبحگاهي بيدار نشده بود... در كنارش نشسته بودم و سوره ياسين را به نذر سلامتي شان ميخواندم. غلتي زد،وتا مرا در ان حال ديد،بلند شد نشست و گفت با هم قران بخونيم. سوره كه پايان يافت،خواستم قران را ببندم،ناگهان دستش را روي يكي از آيات گذاشت و گفت : مامان اين ضحي است.....دوباره دستش را روي ايه ديگر گذاشت و گفت اين زينبه..... قران را بست و گفت بريم صبحونه بحوريم. ومن در شوك درسي كه اول صبح به من داد..... كودكم....با كوچكيش، مرا ثابت كرد كه شاگردش هستم و او استاد!!!چون فطرتش در نهايت پاكيست. به من دوباره يادآوري كرد كه خلقت إنسان و اعطاي فرزند آيه هاي روشن وجودش هستند. چه بد، كه پاكي و معصوميت اين ايه هاي زندگي ، در روزمرّه گيه ر...
30 بهمن 1392

امانتداري

فكر نبايد بكنيم چون كودك است و كوچك،سرپرستش هستيم . صاحب دارند،صاحباني دارند هوادارشان... وپدرو مادر!!!! لايق جايگاه امانات.... بايد ورد زبان قلبمان باشد،ما فقط امانت داريم...حق دخل وتصرف با صاحبانشان است ولي ازمسير ما. مسير را پاك نگهداريم.
29 بهمن 1392
1