زينب خانوم بهشتيزينب خانوم بهشتي، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 14 روز سن داره

رود منتهي به دريا

از منشيِ تلفن تا ...

مشغول خواندن نماز ظهر و عصر بودم ، تلفن خانه زنگ زد ، از اشپزخانه به سرعت دويد و خودش را به گوشي تلفن رساند : الو ......سلام......خوبي.........بله.........آله ، مامان نماز ميحونه.......باشه........اداشييييش..... ايفون زنگ ميزند ، از مغازه ي روبروست .....با جهشي به روي ميز ميپرد ....دكمه پايينش را فشار ميدهد ، سپس با عجله پايين مي آيد ، چادر رنگي اش را سرش مي اندازد و به من مي گويد قفل بالايي در را كه به جهت ورود و خروج هاي ناگهاني اش به بيرون بسته شده است باز كنم . رويش را سفت با چادرش به دندانش مي گيرد و كيسه هاي خريد را تحويل ميگيرد.... روزي چند بار دستمال را با ليواني كه از يخچال ابش كرده است مي اورد و مشغول به گردگيري( ان هم چه گردگيري ...
5 اسفند 1392

فامّا بنعمة ربّك فحدّث....

هرجاي خانه را كه نگاه ميكنم ،با اين سرعتي كه هر لحظه در حال جمع و جور ميباشم ، باز يك عروسكي ، اسباب بازي يا توپي ، تو سايزها و شكل و رنگ هاي مختلف پيدا ميكنم ،حتي در جاهاي مخفي خانه ،زير ميز تلويزيون ، زير گاز ،مبل و.... روي ميز تلويزيون ،ثانيه اي از جا دستهاي كوچكش كه يا خيس بوده يا منقّش به نقش غذاها ،تميز نمي ماند.... وسايل كمد ها ،فقط شب هنگام كه او در خواب است ،سر جايشان هستند.... و....هزاران ريخت و پاش ديگر ...انهم در حاليكه بسياري وسايل از دسترسش خارج است !!!!! به ناگاه ياد اندك سال هاي قبل مي افتم ،ان هنگام كه او و خواهرش ،مهمانان خوانده ي ما نبودند هنوز....خانه هميشه تميز و مرتب بود...همه چيز جاي مربوط به خودش...حتي وسايل تزئيني هم ...
4 اسفند 1392

جمعه ي دوست داشتني

سلام به همه به به به.....امروز چه روز خوبي بود 💐.. خيلي بهم خوش گذشت، اگه بدونيد!!!! صبح ساعت ١٠:١٥ از خواب بيدار شدم ، و چون خيلي خواهرمو دوست دارم فورا اونم بيدار كردم 😜 بعد كه مامانم دست و رومو شست ،رفتيم ابشزخونه صبونه بخوريم كه من هي نق زدم كه چايي ندارم. 😩 باباجونم فورا برام چايي ريختن كه دقايقي نگذشت و من كه روي ميز نشسته بودم ،در يك حركت نمادين،چايي رو دمر كردم رو مامانم 😱 تا وقت نهار كلي بازي كردم ،كلي هم خواهرمو از تنهايي در اوردم،فقط نميدونم چرا هراز گاهي ميزد زير گريه....😭 وقت نهار هم كه بيشتر بازي ميكردمو ماست رو ميريختم رو برنج و اب گوشتا رو تو ماست و با قاشق اب ميخوردم و اينا...😎 بهدشم كه مامانم اينا يكي يكي عهده دار خوابوندن...
3 اسفند 1392

لغت نامه

با توجه به سنش،،ديگر تقريبا تمام لغات را درست و شيرين بيان ميكند....ولي نميدانم چرا هرچه بهش ميگوييم ،خدا حافظ را بايد به حالت كشدار در پايان تلفن و حضوري بگويد: آداشيش..........🙋
2 اسفند 1392

چشم زخم

ماماناي خوب و خيلي مهربون .. از اونجايي كه هممون ، كلي وقت رفتن به مهموني و دَدَر و اين حرفا،نگران چشم خوردنه تخم مرغ عسلي هامون هستيم،در يك نگاه جستجوگرانه يا گرايانه يا گريانه.. در مفاتيح الجنان ،دعاي چشم زخم را إخراج كرده و براي شما هم ميگذارم. دستور مصرف : هنگام خروج از خانه يا ورود مهمانان گراميه منتظر به رويت دسته گلها،اين دعا را خوانده و به ني ني قوليتون فوت💋 كنيد... ماشاءالله لا قوة الابالله العلي العظيم---------- اللهم ذاالسلطان العظيم والمن القديم والوجه الكريم ذا الكلمات التامات و الدعوات المستجابات عاف فلانا(نام كودك) من انفس الجن و اعين الانس
2 اسفند 1392

تلفن ☎

روزي چندبار تلفن را برايم مي اورد،و اسم تمام اشناياني كه يادش هست را براي زنگ زدن بهشان مي اورد...📞 هربار اگر بتوانم به نحوي حواسش را پرت ميكنم ولي اين رسم صله ي رحم ، جاي نشين در وجودش است و من بايد مطيعش باشم 😇 يعني يه همچين دختر مهربوني داريم ما....🌼💐🌸🌷🍀🌹🌺🌵🍄🌾🌸💐🌼
30 بهمن 1392

بدون شرح

هنوز از خواب صبحگاهي بيدار نشده بود... در كنارش نشسته بودم و سوره ياسين را به نذر سلامتي شان ميخواندم. غلتي زد،وتا مرا در ان حال ديد،بلند شد نشست و گفت با هم قران بخونيم. سوره كه پايان يافت،خواستم قران را ببندم،ناگهان دستش را روي يكي از آيات گذاشت و گفت : مامان اين ضحي است.....دوباره دستش را روي ايه ديگر گذاشت و گفت اين زينبه..... قران را بست و گفت بريم صبحونه بحوريم. ومن در شوك درسي كه اول صبح به من داد..... كودكم....با كوچكيش، مرا ثابت كرد كه شاگردش هستم و او استاد!!!چون فطرتش در نهايت پاكيست. به من دوباره يادآوري كرد كه خلقت إنسان و اعطاي فرزند آيه هاي روشن وجودش هستند. چه بد، كه پاكي و معصوميت اين ايه هاي زندگي ، در روزمرّه گيه ر...
30 بهمن 1392

مادرخوب ٢

در ادامه،بايد بدانيم که قدم اول و اصولی‌ترین قدم در تربیت فرزند، این است که مادر به چند نکته‌ی بسیار مهم و اساسی توجه داشته باشد: 1. مادر باید نقش و جایگاه خود را به عنوان یک «انسان» بیابد؛ یعنی مقام انسانی خود را بشناسد، مسیر رسیدن به آن را پیدا کند و به سوی آن، حرکت نماید؛ که اگر مقام انسانی خود را شناخت، سایر موارد مذکور را نیز در درون آن خواهد یافت. 2. جایگاه «زن» بودن خود را در هستی و خلقت بشناسد و در جهت ظهور استعدادهای خود، کوشا باشد. 3. مقام «همسر» بودن خود را بشناسد و برای ایفای این نقش، تمام تلاش خود را بکند. 4. مقام خود را به عنوان «مادر» بشناسد و وظایف و تکالیف مربوط به این نقش را به نحو احسن انجام دهد. پس یک زن، برای اینکه بتواند...
30 بهمن 1392

امانتداري

فكر نبايد بكنيم چون كودك است و كوچك،سرپرستش هستيم . صاحب دارند،صاحباني دارند هوادارشان... وپدرو مادر!!!! لايق جايگاه امانات.... بايد ورد زبان قلبمان باشد،ما فقط امانت داريم...حق دخل وتصرف با صاحبانشان است ولي ازمسير ما. مسير را پاك نگهداريم.
29 بهمن 1392